قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: ای امید ناامیدان! درویشِ حالِ خوشی هستیم که نصیب مان می کنی... مسکینِ درِ خانه تان... سائلِ مهربانی تان... ما جماعت پیاده پای مشهدتان هستیم... مفتون آن حرم که دیار عُشاق است...
عَلَمِ سلام و ارادت برداشته ایم از دور و نزدیک، آقاجان...! کدر و بی جان و توانا و غنی کدام است! برای عرض دلشدگی، سالهاست که صف بسته ایم...
تا روز را به شب گره بزنیم و ماه را به سپیده دم، که به دارالقرارتان برسیم... تا زنده شویم و عاقبت به خیری از محضرتان طلب کنیم... چه می داند کسی - شاید در طومار زائرانتان - اسم حقیرمان نوشته شود...!؟
از اربعین می آییم. از محرم. پاییز و زمستان در راه غوغا می کند. بغض هست. شور هست. رغبتِ بی اندازه. حیرانی. و زبانی که «یا امام الرئوف الغریب» را زمین نمی گذارد دمی...
یا علی بن موسی الرضا! ولی نعمتا! چند روزیست پاهایمان را فراموش کرده ایم و سراپا دست شده ایم... دستانی که سینه می زنند محرم و صفر را... پاک می کنند گونه های تبدارِ تَر را... دستانی که به میهمانی ربّناهای پُر و پیمان می برند ما را... دستانی که سرگشته و واله بسوی توس سلام می دهند... تسبیح می چرخانند و زخم ها را مَرهم می گذارند...
دستانی که زیارتنامه برمی دارند و رَد می شوند از ایام بی رونقِ دلتنگی... از دقایقی که آغشته به نام دوازده شمس نیست...
یک دل نه، که هزاران دل، عاشق ایم... از سرما و پاییز و فاصله، می گذریم تا چشم هایمان نور بگیرد به خراسان تان... به کوی معجزه و بهشت... به هشتمین اقلیم اَمنِ زمین... به سرای سرسبزی که قدوم میهمان، آنجا اَرج و قُرب دارد...
نظر شما